آی تنآی تن، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

آیتن

4 ماه و نصفی...

سلام هستی مامان... امروز میخوام عکسای جدید برات بزارم...که ببینی چقدر خانوم و ناناز و صد البته خوشمزه شدی...من و بابایی عاشقتیم...دلمون برات ضعف میره... امروز که دارم این مطالبو مینویسم دقیقا 4 ماه و 17 روزه ای...یه دخمل خانوم کامل...یه دخمل ملوس که با خند هات دنیامونو شاد میکنی... بعدا میام برات مفصل حرف میزنم الان میخوام برات چند تا عکس بزارم...فقط اینو تا یادم نرفته بگم که تو از تمام لذتهای دنیا لذیذتری...دوست دارم...   ...
24 آبان 1391

یک اتفاق بد...

دختر گلم آیتن! بالاخره بعد از یک ماه تونستم وقت پیدا کنم و بیام برات بنویسم آخه یه چند وقتی بود که سرم خیلی شلوغ بود! ٢٦ آبان چهارشنبه صبح ساعت ٧ بود که تلفن خونه زنگ خورد بابایی تلفن رو جواب داد عمو مهدی بود که به ما یه خبر بدی داد و اون هم اینکه حال بابا بزرگت بد شده و خواستن تا بابات هم بره اونجا!خلاصه بابا رفت و بابا بزرگ رو بردن بیمارستان ولی متاسفانه بابا بزرگ زیاد طاقت تیاورد و از پیش ماها رفت  آخه میدونی آقا جون سرطان حنجره داشت ولی با این حال حالش زیاد بد نبود حتی روز قبلش با عزیز جون خونه عمه اکرم بودن و هیچ کس اصلا فکرش رو هم نمی کرد که این اتفاق بد بیفته:((((( خیلی مرد بز...
13 آبان 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیتن می باشد